در هیاهو

یکی پس از دیگری زمین می خوریم
طالع نحس روزمرگی
پنجره ی نیم باز خاطره ای تلخ است
کودکی پشت تپه ها
زیر مهی خفیف لاف می زند
ارتفاع چیزی نیست جز پرنده ی شکسته بال
روز و شب
مدوریم در خود
کرکره ها که بالا می روند
خر خره ها در ناشتای صبح
تکا لیف شب را خط می زنند
توپی شیشه ی پنجره را
به رسم یاد بود می بوسد
به توپ که نگاه می کنم
جهان درون دروازه ای خالی چرخ می خورد .






گزارش تخلف
بعدی